ᏝᎧᏉᏋ ᎩᎧᏬᏒ ᏕᏋᏝᎦ



قضیه شاهکارای ریحون رو که میدونین دیگه!!!

سوزوندن غذا و گاز و آشپزخونه و اینا.

حالا اینجانب میخواد غذا درست کنه.کسی ام خونه نیست

حالشم بده از صبح سرش گیج میره کلا باید یه جا رو بگیره،.

بدنشم گرفته است.پاهاشم میلنگه:)

 به نظرتون میتونه غذا درست کنه با این شرایط؟؟؟

 

 

داداشم کلا اهل غذا درست کردنه و کدبانویی عه واسه خودشامروز میخواس قیمه درس کنه براش کار پیش اومدرفت بیرونگفت غذا رو تو درست کن.گفتم من به هیچ عنوان قیمه درست نمیکنم.گفت نمیگفتی ام به تو نمیدادم باهوشتو ماکارونی رو بتونی درست کنی از سرتم زیادیه.

هیچی دیگه قراره ماکارونی بپزم:/خدا به خیر کنهتو حالت عادی میزنم غذارو میسوزونم الان با این وضعم.هییییع روزگار

 

 

اقا کسی سابقه درست کردن ماکارونی نداره.من نمیتونم:/درست کردم الان هیچی یادم نمیاد


بنده مفتخرم عرض کنم خدمتتون که دارنده سه عدد سیمرغ بلورین جشنواره بدشانسی میباشم

اصا معروفم به این که خیعی بدشانسم خیییییعلی:/

ینی میتونم بگم شما همه با هم تو کل عمرتون اندازه یه روز من بدشانسی نمیارین:/

بفرما اینم یه روز من:

ادامه مطلب

1.مطالب چجوریه؟؟چند تا پست بیشتر نذاشتم و انتظار ندارم که با همین چندتا این سوالمو جواب بدید اما جواب بدید ممنون میشم:)

میخوام بدونم اگه همینطوری به چرت وپرت گویی هام ادامه بدم و مزخرفات روزانه مو بگم خسته نمیشید؟؟؟؟؟؟

2.رنگ هدر و اینا چجوریاس؟؟؟عوض بشه یا نه؟؟

3.ریحانه چجور ادمیهخب مشخصه که من اینجا خودمم ریحون نیستم ریحانه ام و اصا قرار نیست پستی راجع به کی پاپ بزارم.بماند که اسم وب به کی پاپ مربوطه://به هر حال نظرتون راجع به ریحانه

 

 

پ.ن:جواب بدید.ممنوووووووون:)


این کتاب رو حدودا دو روز پیش شروع کردم و امروز تو راه برگشت از مشهد تمومش کردم .

میخواستم بعد معرفی کنم اما داستانش برام جذاب بود و خواستم بهتون معرفی بنمایم :)

داستان درمورد شهید حمید سیاهکالی مرادی هست . شهید مدافع حرم که پاییز سال  1394 شهید شدن .

ادامه مطلب

چقدر اینکه همه چی عادیه بده!!!

واسه من که کلا درحال آتیش سوزوندنم واقعا این روزای عادی کلافه کننده اس

این چند روز هیچ اتفاق خاصی نیافتاد و بیش از اندازه عادی بود!!!

به جز اون زنگی که تو دفتر مدیر به بهانه تهیه پاور کلی تو نت گشت زدم :/

یا وقتی دو تا از ظرفای سرویس چینی مامان رو شدم :)

ادامه مطلب

امروز داشتم کتابخونه رو تمیز میکردم که چند تا کتاب پیدا کردم D: یکیش «آزردگان» بود. فکر میکنم حدود یک سال پیش خوندمش، اول چند صفحه از کتاب رو خوندم ولی چون چیزی دستگیرم نشد انداختمش کنار و رفتم سراغ بقیه کتابام. تا اینکه آذوقه مطالعاتی م به اتمام رسید و برای ادامه حیات به این کتاب روی آوردم. فصل اولشو خوندم و با اینکه به نظرم جذاب نیومد و کلیشه ای به نظر میرسید ادامه دادم. چند فصل خوندم و تازه داشتم غرق داستان میشدم، داستانی عاشقانه و غمین.

ادامه مطلب

یه چالش جدید و البته دوست داشتنی بیانی که خانوم شارمین استارتشو زدن و بقیه بچه ها ادامه ش دادن :)

آرام جان مرسی فدات برای دعوتت ❤️ و اینکه بریم سراغ لبخندای ریحانه طور:

1. وقتی بالاخره تاییدیه نقل مکانم از اتاق نه چندان قشنگم به بهشت داداشارو بهم دادن :) به یه سری دلایل مجبور شدم کوچ کنم، مهمترین دلیلشم.

ادامه مطلب

یه پویش هست که آقای محمد راه انداختنش به نام «کمکی از ما بر میاد!!؟»

​​​​​​خب با اینکه میشه گفت دیره ولی شروع میکنم .

حدود یه سال پیش یهو به سرم زد که یه وبلاگ بزنم بدون هیچ پیش زمینه ای و یا تحقیقی یه سرچ توی گوکل زدم و بلاگ بیان برام باز شد. خوب فرم رو پر کردم و یه وب راه اندازی کردم. دو روز اول خوشحال بودم و یه سری مطالب راجع به علایقم مینوشتم. تا قضیه بیماری داداشم پیش اومد و .

اواخر مرداد ۹۸ نمیدونم چطوری دوباره یاد این بلاگ افتادم و .

اینجا با آدمای زیادی آشنا شدم. کلی درس گرفتم. با شوخی های بچه های بیان خندیدم. با ناراحتی هاشون غم رو دلم نشست و حدودا باهاشون زندگی کردم.

یه زندگی مجازی در سایه بیان.

ولی بیان که باید سایه بانمون می بود الان خودش تو سایه است .

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

شب البالویی شرکت بازرگانی بارمان طراحی سایت و سئو طلنوش اخبار جدید OnlineAmoozan قالیشویی در اصفهان |خلیج فارس بهترین سایت